عصر رضاشاه را در مجموع باید از مقاطع عجیب تاریخ معاصر ایران به شمار آورد. نه از بابت ویژگیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن عصر که از این بابت اتفاقاً عصر رضاشاه پیچیدگی خاصی ندارد؛ چرا که حکومت رضاشاه مصداق نظام استبدادی مطلقه بوده، با تمام خصوصیاتی که چنین نظامهایی از آن برخوردارند. تعجب و شگفتی عصر رضاشاه در آن است که آن دیکتاتوری نفس گیر و استبداد مطلقه پس از دو دهه تلاشهای پیگیر مبارزات مردم ایران برای آزادی، حاکمیت قانون و دموکراسی در ایران حاکم شد.
شگفتی حاکمیت دیکتاتوری رضاشاه در آن است که دیکتاتوری سیاه وهولناک پس از دو دهه مبارزات مشروطه خواهی مردم ایران و یک انقلای سیاسی عظیم به نام مشروطه به وجود آمده بود؛ انقلابی که در آسیا از نخستین حرکتهای بزرگ سیاسی و اجتماعی بود که برضد استبداد و حاکمیت مطلقه نظامهای سلطنتی اتفاق افتاده بود. اینکه چه شد پس از آن همه مبارزات آزادیخواهانه و ضداستبدادی ایرانیان که از اوج و تبلور آن انقلاب مشروطه بود، سرانجام یک نظام استبدادی که بمراتب خشنتر و مستبدتر از قاجاریه بود در ایران حاکم شد از رمز و رازهای پیچیده تاریخ معاصر ایران است.
چه شد که پس از آن همه مبارزات، جانفشانیها زجر و تحمل کشیدنها برای حکومت مشروطه و تحقق آزادی، نهایتاً یک نظام بمراتب خفقان آورتر از استبداد و خفقان قاجارها در کشور ظهور کرد، پرسشی است که پاسخ مشخصی به آن داده نشده است.
درواقع در تاریخ معاصر ایران، به قدرت رسیدن رضاشاه بیش از آنکه به مشروطه و تحولات پس از آن گره بخورد، به سیاستهای استعماری انگستان در ایران و طرح و توطئه های بریتانیای کبیر پیوند خورده است.
در همان مقطعی که میلیتاریزم رضاشاه برایران حکومت می کرد کمال آتاتورک در ترکیه، ژنرال فرانکو در اسپانیا و سالازار در پرتغال نیز برسرکار بودند، با همان خصوصیات و ویژگیهای سیاسی، اجتماعی واقتصادی حکومت رضاشاه. چنین نظامهایی متمرکز، سرکوبگر، متکی به فرد، پلیسی، ملی گرا، منضبط، دارای اقتصادهای کاملاً دولتی با حاکمیت مطلق بردولت بر فعالیتهای اقتصادی( اعم از صنعتی، معدنی، تجاری، واردات و صادرات و خدمات)، فاقد احزای و تشکلهای سیاسی و دارای یک حزب فراگیر حکومتی، فاقد آزادی بیان، مطبوعات، قلم و اجتماعات، تشکلهای صنفی و اتحادیه های کارگری مستقل از حکومت می باشند.
امواج نوگرای که از سالهای پایانی قرن نوزدهم به ایران وارد شده بود با خود فضایی تازه افکار و آرائی جدید و نگرشهایی مدرن را نسبت به حکومت، جامعه و انسان به همراه آورد.
مفاهیمی که قبل ازبرروی کار آمدن رضاشاه در ایران بوجود آمده بود عبارت بودند از ایجاد پارلمان یا مجلس، وضع قانون اساسی، محدودساختن قدرت و اختیارات حکومت، بویژه شخص اول مملکت، تفکیک قوای مملکت( و درنتیجه شکسته شدن قدرت حکومت به سه حوزه مستقل)،محدود کردن اختیارات و قدرت حکام و فرمانروایان درچهارچوب قانون و درنتیجه کاهش اقتدار مطلق آنان، مسئولیت پذیری و پاسخگوبودن حکومت در قبال عملکرد و سیاستهایش در برابر ملت برای نخستین بار، ایجاد قوه قضائیه مدرن( مستقل از حکومت ومحاکم شرعی که روحانیون آن را اداره می کردند)، پیدایش نخستین تشکلهای صنفی- سیاسی، آزادی بیان، اندیشه، مطبوعات و اجتماعات و برابری درمقابل قانون و سرانجام صحبت از« حقوق نسوا» و حقوق« رنجبران».
امواج نوگرایی و نوخواهی یکی پس از دیگری به پیکر جامعه ایران برخورد می کرد و درهر برخوردی بخشی از آراء و گفتمان سنتی سیاسی و اجتماعی فرو می ریخت و افکار و آراء تازه جای آن را می گرفت. در این میان دشمنان از روشنفکران، نویسندگان، روحانیون بیدار، تجار، رجال و درباریان فهیم و آگاه به ذکر مشکلات و مصائب جامعه پرداخته و به زعم خود انگشت روی اسباب و علل عقب ماندگی و درماندگی ایران گذاشته بودند. برخی نبود قانون و عدلیه را اسباب بدبختی و پریشانی مملکت ذکر می کردند؛ برخی استبداد و خودکامگی حکومت و حکام و رجال را پیشه بدبختیها می دانستند و عده ای دیگر فسا رجال قاجار را عامل تباهی ایران ارزیابی می کردند.
بسیاری از علما و روحانیون ظلم و زیادت خواهی حکام را عامل مصیبت می دانستند. بعضی نبود امنیت و تجاوز حکومت به حقوق مردم را در نتیجه بی قانونی، عقب ماندگی تلقی می کردند و بعضی دیگر جهل و بی خبری ایرانیان از پیشرفتهای جهان مدرن و علوم و معارف جدید را مسبب همه دردها می دانستند. نقطه اشتراک در همه این آراء نیاز به تغییر، ضرورت اصلاحات و فکر ایجاد بنیانهای جدید بود. به نظر اصلاح طلبان یا به تعبیر درست تر، مشروطه خواهان،مجموعه حاکم به همراه ساختارهای سیاسی واجتماعی آن دیگر قابلیت پاسخگویی به مقتضیات و نیازهای آن روز جامعه ایران را نداشت. بدین ترتیب، نهضت یا انقلاب مشروطه برپا شد( 1285 ش).
دهها انجمن قومی، صنفی، سیاسی و اجتماغی نخستین نطفه های تشکلهای مدرن سیاسی و اجتماعی را پایه گذاری کردند. « انجمن آذربایجان»،
« انجمن کرمانیها» و «انجمن ایرانیهای جنوب» نمونه هایی از انجمنهای قومی و منطقه ای بود.« انجمن زرتشتیان»،« انجمن یهودیان»،« انجمن ارامنه»، جزء انجمنهای مذهبی؛
« انجمن مستوفیان»، « انجمن طلاب» و« انجمن دباغان» نمونه هایی از انجمنهای صنفی؛و «ا نجمن آدمیت»،« انجمن اخوت»،« انجمن مخفی»،« انجمن غیبی» و« کمیته انقلاب» از انجمنهای سیاسی بود سی انجمن صرفاً در تهران و در سطح کشور مجموعاً پنجاه انجمن تشکیل شد.
از دیگر دستآوردهای مهم مشروطه گسترش مطبوعات بود تا پیش از انقلاب مشروطه تعداد مجله ها و روزنامه هایی که در ایران چاپ می شد از شش عدد تجاوز نمی کرد، اما در نخستین سال مشروطه شمار آنها به یک صد فقره رسید. توجه به نام برخی از این مطبوعات بیش از هر چیز نشان دهنده، روح زمانه، ظهور عصر جدید و فضای سیاسی نو ایران است: مانند: ترقی، بیدار، وظن، آدمیت، اتحاد، امید، اتفاق، عصرنو، آزاد؛ مجاهد، ندای وطن، حقوق، صوراسرافیل، مساوات،تمدن، معارف، بامداد، صبح صادق، معرفت و عدالت.
دراین دوره بیشترین تغییر و تحولات در حوزه نگرش به حکومت و محدودیت قدرت آن صورت گرفت. نمایندگان نخستین مجلس تاریخی شورای ملی(1285 ش) علیرغم اختلاف نظر در مورد چگونگی جامعه آرمانی مورد نظرشان، در مساله ای اساسی با هم اتفاق نظر داشتند و آن کاهش قدرت فردی شاه و درمقابل، افزایش اختیارات مجلس بود. شعار« قوای مملکت ناشی از ملت است و مجلس نماینده ملت است» حکایت از روحیه مجلس داشت. برطبق قانون اساسی و متمم آن که در همان ماههای نخست مجلس و انقلای مشروطه به تصویب رسید، مجلس حق داشت درباره اوامر مربوط به منافع، مصالح، سعادت و رفاه ملت سئوال کند، در آنها دخالت نماید و در صورت لزوم قانون وضع کند.
درواقع، تصمیم نهایی درباره وضع قوانین، اعمال مقررات حکومتی، گرفتن قرضه خارجی، واگذاری امتیاز، حق عزل و نصب وزراء، استیضاح مسئولان حکومتی، رسیدگی به امور کلی و جزئی حکومت و تحقیق در مورد آنها، تخصیص بودجه ورازتخانه ها، امور نظامی کشور و . . . . برعهده مجلس بود.
فرمت فایل: WORD
تعداد صفحات: 39
مطالب مرتبط