محقق حلى بدون اینکه راى فقهى خویش را بیان کند، فرموده است:
«فان حضر بعض و غاب الباقون قال الشیخ للحاضر الاستیفاء بشرط ان یضمن حصص الباقین من الدیه و کذا لو کان بعضهم صغارا». (50)
محقق حلى در این فرض پس از نقل راى شیخ طوسى تنها احتمال این را داده است که قاتل را تا زمان افاقه مجنون و بلوغ صغیر در حبس نگاه دارند. علامه حلى حبس جانى تا زمان افاقه مجنون یا بلوغ صبى را به عنوان احتمال ذکر نموده است:
«و لو کان فیهم غایب او صغیر و مجنون قیل: کان للحاضر الاستیفاء و کذا الکبیر و العاقل لکن یشرط ان یضمنوا نصیب الغایب و الصبى و المجنون من الدیه و یحتمل حبس القاتل الى ان یقدم الغائب و یبلغ الصغیر و یفیق المجنون». (51)
حضرت امام خمینى قدس سره در این باره فرمودهاند:
«و لو کان بعضهم مجنونا فامره الى ولیه و لو کان صغیرا ففى روایه: انتظروا الذین قتل ابوهم ان یکبروا فاذا بلغوا خیروا فان احبوا قتلوا او عفوا او صالحوا».
جالب است که فقیه مزبور بین مجنون و صغیر تفکیک فرموده است و امر مجنون را به عهده ولى او گذارده ولى در مورد صغیر حکم به انتظار جانى تا زمان بلوغ نموده است. ولى به نظر مىرسد روایت موثق مزبور ناظر به موردى است که تمامى اولیاء دم صغیرند و نه برخى از آنان و از اینروست که شیخ طوسى با آنکه در صورت انحصار اولیاء در صغیر به انتظار تا زمان بلوغ نظر داده است (52) ،در موردى که برخى از آنان بالغند، بشرط ضمان حصه سایرین براى آنان حق استیفاء قصاص قایل شده است. (53) و این راى صحیح مىنماید چنانکه تمامى ادلهاى که در فرع پیشین از صاحب جواهر براى اثبات حق استیفاء هر یک از اولیاء بدون اذن سایرین، نقل کردیم در اینجا نیز جارى است.
صاحب جواهر در این فرع چنین فرموده است:
«بل عن الخلاف اجماع الفرقه و اخبارها علیه و عن المبسوط عندنا، بل هو معقد اجماع الغنیه و هو واضح الوجه بناء على عدم اعتبار الاذن، اما علیه فلعل وجهه ترتب الضرر على الکامل (البالغ) بالتاخیر الذى هو معرض زوال الحق و حبسه الى ان یبلغ الصبى و یفیق المجنون او یموت فیقوم ورثتهم مقامهم او یرضى الکامل بالدیه ضرر على القاتل و تعجیل عقوبه لا دلیل علیه.»
4 – عدم پرداخت دیه توسط قاتل با وجود تقاضاى اولیاء دم:
قتل عمد اولا موجب قصاص است نه دیه. محقق حلى در این باره چنین فرموده است:
«قتل العمد یوجب القصاص لا الدیه» (54) .
صاحب جواهر در ذیل آن افزوده است:
«عینا قطعا بل ضروره و لا تخییرا»
و از این عبارت استفاده مىشود که وى قصاص را واجب عینى براى جانى مىداند و نه تخییرى بین قصاص و دیه، (55) ضمن اینکه در دو جاى دیگر به این نکته تصریح نموده است. (56)
و از طرفى در اینکه قصاص حق اولیاء دم است تردیدى وجود ندارد، بنابراین اولا قصاص حق اولیاء دم است و بر جانى عینا تکلیف است که خود را جهت قصاص تسلیم نماید، و نه جانى مىتواند اولیاء دم را مجبور به پذیرش دیه یا افزون بر دیه نماید و نه اولیاء دم مىتوانند جانى را به پرداخت دیه یا کمتر و یا بیشتر از آن وادارند.
ادله بسیارى بر این دلالت مىکند که قتل عمد موجب قصاص است نه دیه:
1 – اجماع فقهاء: ابن ادریس در این مساله نفى خلاف نموده و آنرا به اصحاب امامیه نسبت داده و نیز ادعاى اجماع نموده بلکه در این راى از ظاهر قرآن کریم (بقره/ 194 – مائده/ 45) و اخبار متواتره (57) استفاده نموده است. همچنین شیخ طوسى و نیز صاحب غنیه ادعاى اجماع فرمودهاند.
2 – آیات قرآن کریم و روایات متواتره: از ظاهر «النفس بالنفس» (مائده/ 45) «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم» (بقره/ 194) و سایر آیات مربوط به قصاص و نیز نصوص متواتره (58) نیز بدست مىآید که قتل عمد موجب قصاص است; چه آنکه این آیات و نیز روایات متضمن وجوب قصاصند بدون اینکه اشعارى بر تخییر بین قصاص و دیه داشته باشند.
3 – روایت معتبره یا صحیحه ابن سنان از امام صادق علیه السلام:
«من قتل مومنا متعمدا قید منه الا ان یرضى اولیاء المقتول ان یقبلوا الدیه فان رضوا بالدیه و احب ذلک القاتل فالدیه اثنا عشر الفا» (59)
بنابراین آنچه که اولا ولى دم حق دارد و جانى بر آن مکلف است قصاص است و جانى بیش از آن تکلیف ندارد که خود را براى قصاص تسلیم کند. این است که فقیهان ما فرمودهاند:
«فلو عفى الولى على مال لم یسقط القود و لم تثبت الدیه الا مع رضا الجانى» (60) .
حضرت امام در این مساله فرموده است:
«قتل العمد یوجب القصاص عینا و لا یوجب الدیه لا عینا و لا تخییرا فلو عفى الولى القود یسقط و لیس له مطالبه الدیه و لو بذل الجانى نفسه لیس للولى غیرها…». (61)
بر خلاف برخى از فقیهان عامه از جمله شافعى و احمد که با عفو ولى دم، پرداخت دیه را بر جانى واجب مىداند هر چند بدان راضى نباشد،
«ان للولى حق العدول الى المال من غیر مرضاه القاتل». (62)
گفتنى استبرخى از فقهاء امامیه نیز احتمال دادهاند که در صورت مطالبه دیه توسط اولیاء دم و امکان پرداخت آن توسط جانى، از باب وجوب حفظ نفس، بر وى واجب است که دیه را بپردازد. ولى چنانکه صاحب جواهر نیز تصریح ورزیدهاند وجوب حفظ نفس مقتضى آن نیست که اصاله و بدوه ولى دم مخیر بین انتخاب قصاص یا دیه باشد (63) بلکه در صورتى که دلیل وجوب حفظ نفس تمام باشد بر جانى در صورت امکان واجب است چند برابر دیه را بپردازد.
بهر حال تنها در صورت رضایت جانى و مصالحه بین او و اولیاء دم ممکن است او متعهد به پرداخت دیه گردد و در غیر این صورت اگر وى خویش را براى قصاص تسلیم نماید بیش از آن تکلیفى ندارد و هر گاه اولیاء دم به هر جهت نتوانند این حق را استیفاء کنند، حبس نمودن جانى بر هیچ دلیلى مبتنى نیست. بدیهى است که حق قصاص در صورت عدم امکان موقت استیفاء، زایل نمىگردد، بلکه جانى با سپردن وثیقه و یا معرفى کفیل آزاد مىشود تازمانى که استیفاء ممکن گردد یااولیاء به تصمیم قطعى برسند، مگر آنکه امکان فرار وى باشد و از طرفى احتمال رفع مانع در فاصله زمانى کوتاه وجود داشته باشد، که در این صورت مىتوان با استفاده از ملاک جواز حبس به قتل در مدت کوتاه، حبس کوتاه مدت را در این مورد نیز مشروع دانست.
فرمت فایل: WORD
تعداد صفحات: 27
مطالب مرتبط